پایگاه بسیج حضرت ابوالفضل العباس(ع) گیلانغرب

پایگاه بسیج حضرت ابوالفضل العباس(ع) گیلانغرب
بایگانی
آخرین مطالب


به گزارش پایگاه بسج ابوالفضل (ع)»به نقل ازسجادمحمدی:صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعکس کننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند که بیشترین مخاطب را نیز دارند . این گونه رفتارها چنان روبه رشد است که گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و ... مواجه هستیم. خانواده امروزی با ویژگی شاخص محبت و صمیمیت و روابط عاطفی میان زن وشوهر و فرزندان در نظر گرفته می شود. این خانواده مطلوب می تواند که با کاهش تنش ها و فشارهای ناشی از جامعه و افراد را کمک کرده و امکان رشد و شکوفایی مطلوب برای اعضای خود را به وجود آورد. تصویر خانواده مطلوب در اثر بررسی های مربوط به خشونت مورد تردید قرار گرفته است. نتایج بررسیهایی که دارای سابقه ای در حدود سه دهه هستند, مشخص کرد که خشونت در بسیاری از خانواده ها نسبت به زنان و کودکان و بعضا سالخوردگان وجود دارد و برخلاف آنچه تا قبل گمان می رفت تنها تنها در میان خانواده هایی با مشکلات مادی و سطح سواد و فرهنگ پایین دیده نمی شود بلکه همچنین در میان خانواده هایی با ظاهر مطلوب نیز دیده می شود در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این که واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن کدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟ سابقه موضوع: از حدود سه دهه قبل پدیده خشونت خانوادگی در کشورهای غربی مورد توجه قرار گرفته و سر آغاز بررسیهای خشونت از چاپ مقاله ای به قلم هنری کمپ(1962) آغاز شد که بر اساس مشاهدات بالینی اواز کودکان که در خانواده کتک خورده و در بیمارستان بستری شده بودند, نوشته شد. او در این مقاله به توصیف و شرح سوختگی ها, شکستگیها و سایر جراحات پرداخت . این مقاله برای اولین بار بر وجود خشونت والدین تأکید کرد, به تدریج در دهه 70 میلادی افراد مختلفی سعی کردند این پدیده را توصیف کنند. این افراد در آغاز کسانی بودند که در محیط کاری خود با خشونت خانگی مواجه می شوند مانند مددکاران و مشاوران مدارس, پزشکان و پرستاران و افراد پلیس و جرم شناسان که سعی در شناخت و تبیین عوامل موثر در ظهور این پدیده را داشتند و بعد از آن جنبش های حقوقی زنان و کودکان نیز نگاه خود را متوجه این پدیده کردند و با انجام گردهمایی, راهپیمایی و سخنرانی ها سعی در جلب افکار عمومی ایجاد تغییراتی در قوانین به نفع قربانیان خشونت کردند. تأثیر مهم بررسیهای خشونت, تغییر نگرش جامعه نسبت به پدیده خشونت در خانواده بود. اگر در سال1976 تنها 10% از آمریکاییان این پدیده را در جامعه خود مهم تلقی می کردند, در سال 1982, 90% آنها به نگرش فوق رسیده بودند. کار بسیار مهمی که در زمینه بررسیهای خشونت انجام شده این بود که تنها بر وجود خشونت در خانواده که در بسیاری از روشهای تربیتی واذدین یا رفتار معمولی زن و شوهر نسبت به یکدیگر تلقی می شود, تأکید شد و جنبه های اعمال خشونت در درون خانواده مشخص گردید, بلکه حتی بر تأثیرات آشکار و پنهان اعمال خشونت در جامعه تأکید گردید و مشخص شد که چگونه رفتاری در محدوده کاملا " خصوصی" مانند خانواده دارای نتایج برای محدوده های "عمومی" است. در ایران تا چند سال پیش , با اینکه برخی موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس می یافت, اما به صورت معمول خشونت به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می شدو به مفهوم پدیده ای اجتماعی اصلا در نظر گرفته نمی شد. به تدریج این پدیده مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت. توجه به خشونت و سعی در مقابله با آن ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب می کند, بررسیهایی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبرو است. در ایران به علت نبود اطلاعات آماری, نامشخص بودن جمعیت, مشکل دستیابی به افراد و همچنین نبود بررسیهای دیگر این مشکلات شدیدترند و این امر ضرورت انجام بررسیها را تشدید می کند.   تعریف خشونت و انواع آن:   از آنجا که خشونت بدنی ساده ترین نوع خشونت هستند تا به امروز هم اکثر محققان در این زمینه کار می کنند. تعاریف اولیه ای که برای خشونت ارائه شدند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی است. گلز و استراوس دو پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانگی فعالیت کرده اند, خشونت را به عنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار و یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کرده اند. مگارژی محقق دیکر در زمینه خشونت معتقد است تعریف او انواع دیگر خشونت را نیز در بر می گیرد, او از خشونت به عنوان شکل افراطی پرخاشگرانه نام می برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می گردد. خانم شهلا اعزازی ؛جامعه شناس؛ خشونت را اینگونه تعریف می کنند: وقتی شخصی در درون خانواده مقتدر است و از این اقتدار ـ از هر نوعی که می خواهد باشد ـ بدنی، اجتماعی یا اقتصادی در جهت پیشبرد امیال خود، بدون توجه به تمایل دیگری استفاده می کند، این کارخشونت است. فکر می کنم که این تعریف بسیار گسترده است و انواع خشونت را دربرمی گیرد.   نظریات خشونت:  1-نظریه محرومیت: بروکویتر معتقد است اعمال منتهی به ایجاد محدودیت همچون محرکی برای بروز رفتارهای تهاجمی عمل می نماید و انگیزه افراد را برای توسل به خشونت و اقدام به تهاجم بالا می برد به عبارت دیگر اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد. در این نظریه افراد به واسطه نیروهای محرومیت ساز بیرونی برای توسل به خشونت و اقدام به هجوم تهییج می شوند. بنابراین چنانچه خشونت در جامعه کنترل شود به واسطه علت اصلی که همان محرومیت است فقط محل آن تغییر می کند و در مواردی که مجال بیشتری دارند(مثلا در خانواده) ظهور می یابد البته واضح است که بروز رفتارهای تهاجمی علاوه بر محرومیت نیاز به زمینه ها و پیش شرطهای دیگری نیز دارد در محرومیت را باید یکی از علل این پدیده دانست.   2- نظریه فراگیری اجتماعی: عنصر ثابت و مهم کلیه نظریه های جامعه شناختی احتمالا همان است که باندورا تحت عنوان فراگیری اجتماعی از آن نام می برد. باندورا ریشه رفتارهای خشن را در محیط تعلیمی افراد می یابد ولی معتقد است فراگیری معمولا تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق)  مشاهدات فردی صورت می گیرد و می تواند نتیجه تجارب شخصی فرد یا برگرفته از نتایج مرتب با رفتار سایر افراد باشد. برای تبدیل از مشاهده به رفتار لازم است تا آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود. آنگاه عناصر ثبت شده ذهنی در مرحله بعدی به رفتار مشهود تبدیل می شود. این فرایند با توجه به میزان مهارت و توانایی افراد تفاوت می کند. ابعاد تنبیهی و تشویقی رفتار در سطح خارجی و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی هستند که بر تعدیل ذهنیت به رفتار و عبور از ذهن به عین تأثیر می گذارند. با توجه به اینکه رفتار افراد در زندگی روزمره متأثر از الگوهای متفاوتی است. باندورا سه الگوی شخصی تأثیر گذار بر رفتار خشن را مورد توجه قرار داده است:خانواده و فرهنگهای فرعی(خرده فرهنگهای مورد قبول افراد مانند گروههای همسن و...) و فرهنگ(در قالب نهادهایی چون تلویزیون و فیلم) بنابراین تعلیم رفتارهای خشونت آمیز ممکن است از طریق القای الگوهای رفتاری در خانواده, در گروههایی که افراد عضو آن هستند یا از طریق رسانه ها صورت می گیرد. پژوهشهای اجتماعی تأکید کننده نظریه فراگیری اجتماعی هستند. مثلا فرزندان اعمال خشن را از والدین می گیرند در دو تحقیق پاترسون"تحلیل الگوی رفتاری پسران" و تحقیق ارن و همکاران "تحلیل الگوی رفتاری فرزندان" از مهمترین عوامل شکل گیری رفتار تهاجمی فرزندان عدم حمایت پدر و مادر از آنها است. والدین روحیه تهاجمی را به فرزندان خود آموخته و آن را تقویت می کنند, حال اگر این واقعیت با ضعف فنون مدیریتی والدین در خانه و کاربرد روشهایی چون تنبیه بدنی سخت همراه گردد, کودکان متوجه رفتارهای خشن و حتی اموری فراتر از آن می شوند. تجمع عناصر مختلفی چون کاربرد زیاد رفتارهای تند و عدم توجه به اصول تربیتی, رفتار ناشایست والدین در خانه به معنای پیدایش الگویی از تهاجم است که کودکان را به سوی خود جلب می کند. بنارباین قسمتی از خشونتهای بزرگسالان ریشه در دوران کودکی دارد, به این ترتیب خشونت خانوادگی به یک فرد ختم نمی یابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فرا گرفته  در خانواده آن را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرند, پدیده ای که درج از آن به عنوان" گردش خشونت" نام می برد. اروینسون نیز معتقد است که مشاهده رفتار پرخاشگرانه در محیط خانواده, نه تنها موجب تقلید آن می شود, بلکه انواع پرخاشگری جدید و بدیع خلق می کند.( از 18 مطالعه انجام شده در این زمینه, 16 مطالعه نشان دهنده این است که مشاهده خشونت موجب افزایش پرخاشگری است.) البته در پژوهشهای اخیر که نسبت به شناخت هر چه بیشتر خشونت و تهاجم صورت گرفته نظریه فراگیری اجتماعی تا حدی متحول شده مثلا در نظریه باندورا یک ارتباط سه گانه برای شناخت خشونت طراحی و پیشنهاد شده, این مدل مشتمل بر رفتارها, محیط, باورها و تمام چیزهای مورد علاقه شخص است و هر دو فرایند زیست شناختی و محیطی برای تحلیل خشونت و تهاجم مورد توجه قرار می گیرد, به عبارت دیگر نظریه فراگیری اجتماعی با استفاده از عاومل دیگر تقویت شده است. تئوریهایی که بیشتر بر ارائه تنبیه های درونی برای تهاجم و خشونت استوارند در نهایت الگویی عملی(تک خطی) برای تحلیل طراحی می کنند که مطابق آن اصول و گرایشهای فردی بر رفتار شخص تأثیر می گذارند. از این منظر, گرایشهای نهادینه شده کودکان در مراحل بدوی زندگی آنان نمود می یابد در حالی که نظریه های جدید همچون پاترسون قایل به وجود روابط پاندولی بین فرد و محیط هستند. توجه به برداشتهای هر فرد از توانایی و دانش خود و تأثیر این برداشت بر رفتار خود از نکاتی هستند که معمولا در تحلیل خشونت نادیده انگاشته می شوند. به همین علت باندورا معتقد است رفتار فرد نباید بسان یک متغیر ناب و خالص در نظر گرفت, بلکه همیشه باید متوجه روابط ظریف بین فرد و محیط بود. استراوس معتقداست نظریه فراگیری اجتماعی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارد. این نظریه در پژوهشی که توسط کارتر و دیگران(1989) انجام شده نیز تأیید می گردد. کارتر معتقد است مسأله مهم در مقابل تحلیل خشونت توجه به نزدیکی یا دوری تلقی افراد و تلقی جامعه از خشونت و روحیه تهاجمی نیز بسیار حائز اهمیت است. چنانچه این دو تلقی شبیه به هم و مثبت باشد بدیهی است که افراد تأیید و انگیزه بیشتری برای تهاجم و خشونت می یابند.   3- خشونت بمثابه امری فطری اریک فروم معتقد است که انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است که اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می کند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلکه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یک  به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف کرده اند . براساس این تعاریف؛ یکی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفکر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یکی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست. 4- خشونت بمثابه امری آموختنی ژان ژاک روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می کند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند همچنانکه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود. بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند که انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار کند و یا سبب تشدید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.
نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در کتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می کند که در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود که افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می کرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست که در ادیان الهی نسبت به آن تأکید بسیار شده است. نتیجه اینکه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است که شخص هنگامی از روشهای خشونت گرایانه استفاده می کند که نتوانسته باشد دیگران را تحمل کند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نکنند.  نوربرت الیاس معتقد است که خشونت پدیده ای است که در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی که عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شکل گیری فرهنگ دموکراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد که محو خشونت ممکن نیست مگر آنکه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و کلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.    عوامل مؤثر بر بروز خشونت: 1-  زمینه خانوادگی: که خشمهای کنترل نشده ناشی از عوامل ارثی, ناراحتی های عاطفی, نداشتن الگوهای مناسب و یا ترکیبی از همه اینهاست. 2-عوامل روانپزشکی و روانشناختی: یورگمن روانکاو سوئدی در توضیح علت اعمال خشونت در تمامی خانواده ها بر نقش عوامل فردی تأکید می کند؛ او نشان می دهد در خانواده هایی که اعضای آن خود در معرض خشونت قرار گرفته اند, احتمال بروز خشونت و یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر است. همچنین در میان شخصیتهای پرخاشگر و خود شیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است. پرایس, معتقد است که سبک پرخاشگری کاملا متناسب با نوع شخصیت افراد است, حال آنکه گروهی دیگر مانند گیلبرت(1989) استدلال می کنند که سبک پرخاشگری به نوع شخصیت خاصی بستگی ندارد, بلکه توصیفی عام است که در بین انواع شخصیتها از جمله شخصیت خود شیفته و شخصیت خود اجتماعی یافت می گردد, تمرکز کلیدی بر تجربه حیات به عنوان منازعه ای رقابت آمیز, بدگمانی نسبت به دیگران, ناچیز شمردن نیازهای دیگران و آمادگی برای پرخاشگری یا تهدید در موقعیت منازعه از جمله باورها و خصوصیاتی استو عدم مقابله با آن می کند. خجالت نیز از جمله موضوعاتی که آسیب پذیری از حیث آن از همان ابتدای زندگی آغاز شده و در سراسر دوره زندگی به صورت فعال عمل می کند. خجالت نه تنها به عنوان عامل محرکه خشونت بلکه به مثابه عامل اصلی بروز بسیاری از اشکال دیگر رفتار مطرح می باشند خجالت ارتباط نزدیکی با موضوع رتبه و مقام تجربه و ترس از ناتوانی دارد. خشونت در موقعیتهای ناشی از خجالت در صورتیکه فرد کارآیی آن را احساس کند( یعنی می تواند برنده شود) و همدلی برای قربانی مانع او نگردد, می تواند توسط وی صورت گیرد. برخی درمان کنندگان منشاء بسیاری از کشمکشها در ازدواجهای ناسازگار را خجالت می دانند. حسادت از ناحیه مرد اگر احساس کمیاب و زودگذر نباشد, شرایط خطر زایی را برای زن ایجاد می کند. مردی که عزت نفس کمی دارد, سایر مردها را دزد و راهزن می بیند و به همین دلیل ممکن است در مقان آزار و مجازات کسی برآید که برای او ارزش قایل است. مسلما بسیاری از این عوامل حالت ناخودآگاه دارند و رفتار ناشی از آن بسیار غیر منطقی است. 3- عوامل اجتماعی: صرفنظر از خصوصیات فردی, شرایط اجتماعی افراد نیز در کاهش یا افزایش خشونت مؤثر است, برای مثال فشارهای روانی و تنشهای حاصل از آن یا بحرانهای اقتصادی – اجتماعی خطر بروز خشونت را افزایش می دهد.   4- مذهب: عامل مهمی که در خشونت نقش داردجنسیت است. زنان به دلایل مختلف در بسیاری از جوامع در جایگاههای پایین قرار دارند و هنگامی که در چنین نقشهایی قرار می گیرند, احتمال وقوع اشکالی از خشونت علیه آنها بیشتر شده و نسبت به بی عدالتی در مورد آنها توجهی وجود نخواهد داشت  مسأله اینست که زنان به دلیل زن بودنشان بسیار زودتر از مردان دچار آسیب شده و از روابط اجتماعی طرد می شوند که از عوامل مؤثر در این زمینه استدلالهایی منسوب به مذهب است. در کتاب تورات, زن در نگاه توراتی جنس دوم است داستان " آدم و حوا " در بردارنده موضوعاتی , حس تقدم در این گیتی با مرد بوده, عامل وسوسه زن است, زن پدیده ای است که از مرد (آدم) گرفته شده , در انجیل مسیحیت همانطور راه نجات آدم از زندان دنیا مستلزم آن است که آدم از زن پرهیز کند. همینطور قرآن, نیز مفسران, استدلالات متفاوتی از نگاه قرآن نسبت به زن ارائه شده است, مثلا در آیه 34 سوره نساء آمده است: "اگر از نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از جایگاه آنها دوری کنید باز مطیع نشدند, آنان را تنبیه کنید چناچه اطاعت کردند دیگر حق ستمی ندارید..." برخلاف آنچه که اکثر مفسران معتقدند که این آیه لزوم تنبیه زن ناشزه را از جانب شوهرش توجیه می کند, جناب دکتر محقق میر داماد, استدلال می کنند که مقصود این نیست که شوهر مستقیم و بلا واسطه مبادرت به زدن و تنبیه بدن خانم بکند , بلکه این آیه در مقام مخاطب حاکم شرع است. همانطور که در آیه " السارق و السارقه ناقطعو ایدیهما" شخص مال باخته خودش قاضی کار خویش شود و دست دزد راقطع کند" بلکه باید به حاکم رجوع نموده و از او صلاح کار را بخواهد و این حاکم است که با توجه به مقتضیات فرد خطاکار را مجازات می کند, بر همین مبنا مرد هم باید در صورت نشوز زن خودش مبادرت به تنبیه زن نکرده بلکه باید به حاکم و قاضی مراجعه کند و صلاح کار را از وی جویا شود. 5- اقتصاد و ساختارهای اقتصادی: این امر به طرق مختلف به اعمال خشونت منجر می شود. در بررسیهای گذشته محققان به این نتیجه رسیدند که مشکلات اشتغال و مسایل مالی به ایجاد خشونت در خانواده کمک می کند. انتظارات زنان و مردان از اشتغال نقش شوهر به عنوان یک تأمین کننده, اهمیت موفقیتهای شغلی و رضایت خاطر از درآمد خانواده می تواند بر بروز خشونت در روابط میان زن و شوهر تأثیر تعیین کننده داشته باشد که به تبع آن زنان و فرزندان آنها تحت تأثیر قرار می گیرند. در بسیاری از موانع نیز انتظارات خانواده با سطح درآمد خانواده همخوانی ندارد در فاصله سالهای 1970-75 به دلیل وجود بحرانهای شغلی در اقتصاد منازعات خانوادگی به مقدار زیاد بالا گرفت, به طور کلی با افزایش بیکاری میزان خشونت میان زن و شوهر افزایش می یابد . مردان بیکار در مقایسه با مردانی که کار پاره وقت دارند در مقایسه با مردان شاغل خشونت بیشتری در خاناوده اعمال می کنند, مردانی که نمی توانند شغلی به دست آورند, ممکن است به تلافی سرخوردگی و ناکامی انسان در جامعه, بر تربیتشان نسبت به اعضای خانواده ثابت کنند. اگر زن و شوهر نقش تقسیم کار سنتی را پذیرفته باشند, اگر شوهر نان آور خانواده و زن مسئول امور خانه باشد, اشتغال زن ممکن است نقش مردان را به مخاطره بیندازد از سوی دیگر زنان که مسئولیت سنتی در قبال موفقیت ازدواجشان را پذیرا شده اند,  وقتی ازدواجشان به خشونت می کشد به احتمال زیاد احساس گناه می کنند. با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یک نقطه مشترک را مشاهده کرد. عامل اقتصادی که در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین که برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت کار می کنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و کارشناسان مسائل اجتماعی بیکاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی کشور عنوان می کنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.    6-    آداب و رسوم  و سنتها: عملکرد سنتی بازتابی است از ارزشها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمسیون حقوق بشر اعمال منسوب از جهات مختلف, مانند اعمالی که مربوط به نابرابریهای قدرتی عمیقا ریشه دار در جامعه می شوند. اغلب ارتکاب خشونت بر زنان و کودکان را تشکیل می دهند. پیروی کورکورانه از این اعمال و عدم پیگیری قوی در مورد علت وجود چنین عملکردهایی کمبود اطلاعات و آموزش در نواحی بسیاری که چنین عملکردهایی در آنها حکمفرماست و همچنین عدم برخورد حکومت با این اعمال رایج و سنتی همگی اعمالی هستند که در تداوم و بقای عملکردهای سنتی که امروزه سلامتی زنان و کودکان را در آفریقا و آسیا به خطر می اندازد, مؤثر می باشند. باید تأکید کرد که همه آداب و رسومها و سنتها در جهت عدم حفظ حقوق زنان نیستند و اعمالی خاص در حقیقت حقوق و شخصیت زنان را ارتقا می بخشد و از آنها دفاع می کند. با این وجود نمی توان آن دسته از اعمال را که شکلهای مشخصی از اعمال خشونت را تشکیل می دهد بر پایه زمینه های سنتی و فرهنگی توجیه کرد. تهیه جهیزیه که خانواده عروس موظف به پرداخت آن هستند. در هند به طور متوسط روزانه 5 زن به علت درگیریهای مرتبط با جهیزیه توسط شوهر یا خانواده شوهر سوزانده می شود و البته بسیاری موارد هرگز گزارش نمی شود.   7-  رسانه های گروهی: نیز با نشان دادن خشونت, از عوامل تقویت کننده خشونت هستند. از آ نجایی که تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است که خانواده ها نکته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب کنند که عاری از خشونت باشد.  www.migna.ir - برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه کودکان مثل پازل، بازیهای فکری، مداد شمعی، مداد رنگی، کاغذ، کتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند که در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای کامپیوتری،  برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی کرده و کودکان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق کنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری که در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی که به قتل می رساند امتیاز کسب می کند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.  8-مشکلات نقشها: افراد خانواده تحت تأثیر عواملی چون تحصیلات, گسترش ارتباطات, رسانه های گروهی و... انتظار آنها را از نقش یکدیگر متحول ساخته است. هر گاه در این مجموعه به هم پیوسته نقش های اجتماعی(خانواده) طرفین نتوانند انتظارات همدیگر را برآورده سازند ناسازگاری پدید می آید و شدت و وسعت این ناسازگاری به تعداد انتظارات و میزان درونی بودن آنها بستگی دارد. افراد در مواجهه با ناسازگاری چند استراتژی در پیش رو دارند, عده ای به سرکوب انتظارات خود پرداخته و از ارضای آنها چشم می پوشند. عده ای دیگر با توسل به شیوه های مختلف در مورد برآورده ساختن انتظارات خود بر می آیند. در این میان گروهی با استفاده از شیوه های اقناعی تا حدودی از انتظارات خود کاسته و به نوعی با یکدیگر به تفاهم دست می یابند, عده ایدیگر با استفاده از شیوه هایی که غالبا صیغه آمرانه دارنددیگری را مجبور به برآوردده ساختن انتظارات خود می نمایند. جلوه های این نوع اخیر مواجهه بیشتر خود را در غالب خشونت می نمایاند. انواع خشونت: 1- خشونت علیه زنان
یکی از بارزترین خشونتها در جامعه امروزی، خشونت علیه زنان است به طوری که یافته های مطالعاتی حاکی از آن است که در ایران نیز مانند سایر جوامع جهان خشونت علیه زنان مشکل آفرین شده است. زنانی که در معرض خشونت قرار می گیرند انواع شکلهای سوء رفتار را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحمل می کنند.
بارداری، تحصیلات عالیه و دسترسی به منابع مالی و استقلال اقتصادی و کسب درآمد، زنان را در مقابل سوء رفتار و خشونت حفاظت نمی کند. حتی در مواردی، زنان تحصیل کرده و دارای استقلال اقتصادی بهای بیشتری بابت خشونت می پردازند که از نظرها پنهان است. با وجود این یافته های مطالعاتی، هنوز تعریف مانع و جامعی از خشونت علیه زنان به دست نیامده است. آیا خشونت در کتک خوردن خلاصه می شود؟ و یا زن آزاری از موارد شناخته شده خشونت در خانواده محسوب می شود. پزشکی قانونی از جمله مراجع مهمی است که روزانه با شکایت زنانی که از ایراد ضرب و جرح توسط شوهرانشان شاکی هستند مواجه می باشد. در شرح حالی که پزشکان قانونی در بدو معاینه از قربانیان زن آزاری می گیرند این نتیجه به دست آمده است که مردهای همسر آزار غالباً  افرادی با شخصیت پرخاشگر هستند در حالی که تعدادی از آنها به هنگام ابتلا به بیماری روانی معمولاً  از نوع افسردگی اقدام به کتک زدن همسر خود می کنند و سایر خصوصیات چنین مردانی عبارت است از حسادت بیمارگونه و افراط در میگساری ،همچنین این افراد در کودکی، خشونت های خانوادگی را تجربه کرده اند.
2- خشونت علیه کودکان
خشونت متقابل والدین نسبت به یکدیگر گاهی اوقات به رفتار با فرزندان نیز تعمیم داده می شود و آنها قربانی روابط خشونت  و فضای خشونت آمیز در محیط خانواده می شوند. به هر حال خشونت، خشونت می آفریند و در یک رابطه متقابل، ابعاد و اشکال پیچیده تری می یابد. کودکانی که در چنین محیط خانوادگی رشد می کنند و شخصیتشان شکل می گیرد، خشونت را می  آموزند. آنها یاد می گیرند که هر گاه با رفتار و گفتار کسی مخالف باشند، او را مورد تهدید قرار دهند، یا او را به زور وادار به انجام عملی کنند و یا حتی با او برخوردی فیزیکی صورت دهند. ناراحتی و نارضایتی از دیگری معمولاً  با این نمادها ابراز می شود. کودکی که رفتار خشونت آمیز را در چنین خانواده ای که مدارا و تحمل دیگری در آن معنایی ندارد، می آموزد و در مراحل بعدی زندگی خود آن را به کوچه می کشاند. خشونت در نظام ذهنی و شخصیتی او تبدیل به امری مشروع می شود. او می آموزد که هرگاه حق را به جانب او ندهند، به دیگران پرخاش و حمله کند و اگر نظر او را نپذیرند حتی دیگران را مورد ضرب و شتم قرار دهد. در دومین مرحله، کودک وارد مدرسه می شود. در این محیط، اشکال دیگری از خشونت را مشاهده و تجربه می کند که انجام ندادن تکالیف منجر به تنبیه او می شود و شخصیت او در هنگام تنبیه آسیب می بیند و در یک رابطه متقابل مترصد فرصت می ماند تا خشونتی را که نسبت به او روا داشته شده را علیه دیگری به کار گیرد.
3- خشونت در تقسیم بندی اجتماعی
هر گاه در جامعه یک گروه از گروه دیگر متمایز و تفکیک شود فاصله اجتماعی رخ می دهد و این امر عواقب دیگری با خود به همراه می آورد. افرادی که خود را در گروه خودی قرار می دهند اعمال خشونت را در مورد گروه بیرونی امری مشروع و طبیعی تلقی می نمایند و نسبت به سایرین، خود را محق می دانند همانند تماشاگران تیم فوتبال که هر کدام گروه خود را خودی و گروه دیگری را بیرونی می خوانند. عواقب چنین تقسیم بندی را بارها بین تماشاگران شاهد بوده ایم. برخوردهای خشونت آمیز حتی در بیرون از زمین فوتبال، خرد کردن شیشه اتومبیل ها، پاره کردن روکش صندلی ها به طوری که درگیری دو گروه فوتبال، کشته نیز بر جای نهاده است.
به طور کلی در جوامع توسعه نیافته از لحاظ سیاسی این معضل خود را بیشتر نشان می دهد. در جوامعی که فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموکراتیک وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت کمتر روا می شود و نارضایتی گروه مقابل نیز از طریق رفتار خشونت آمیز ابراز می گردد. خشونت جنسیتی: هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که لزوما یا محتملا منجر به آسیب یا رنج جسمانی, جنسی یا روانی  شود, تهدید به ایجاد محرومیت و محدود ساختن آزادی فرد در میان اجتماعی و در قلمرو زندگی خصوصی . خشونت روانی: رفتار خشونت آمیزی که شرافت و آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دار می کند, این رفتار به صورت انتقاد ناروا, تحقیر, فحاشی, تمسخر, توهین, تهدیدهای مداوم به طلاق یا ازدواج مجدد کردن اعمال می شود. خشونت اقتصادی: در بسیاری از نقاط جهان, زنان نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند بی آنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و کاملا وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند, ادامه زندگی زنان جدا به مخاطره می افتد, خصوصا وقتی مردان اولویت هایی دیگر در خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قائل هستند.تعریف دیگری که از این نوع خشونت می شود عبارت است: هر نوع مضیقه مالی دائم قرار دادن قربانی. خشونت جنسی: هر گونه رفتار غیر اجتماعی که در محیط زندگی خصوصی, زناشویی و خانوادگی به صورت الزام به تمکین از شوهر, رابطه محارم با یکدیگر در حلقه خویشاوندی علیه زن صورت می گیرد. خشونت اجتماعی: ممانعت از برقراری روابط اجتماعی و انزوای اجتماعی. در مورد کودکان : کلیه پدران و مادران که با کودک خود رفتار خشونت آمیز دارند و آنها را تنبیه می کنند در کودکی از طرف والدین خود به شدت تنبیه می شدند. پدر و مادر هر دو عامل خشونت هستند اما هر یک نوع خاصی از خشونت را به کار می برند. علت رفتار خشونت آمیز هریک با فرزندان نیز متفاوت است. پدر معمولا برای نظارت رفتار کودک , اورا تنبیه می کند اما مادر به دلیل خواستها و تقاضاهای زیاد کودک خشونت می ورزد. خشونت نسبت به کودکان به دو صورت فیزیکی و روانی صورت می گیرد. خشونت روانی نسبت به کودکان عبارت است ازتهدید به دوست نداشتن کودک, مورد پسند نبودن, دشنام دادن, تمسخر و استهزاء کودک در جمع, منع رابطه با دیگری( والدین طلاق گرفته), بی توجهی نسبت به نیازهای جسمانی و اجتماعی و روانی کودک.     خشونت خانوادگی در ایران:  در سالهای اخیر توجه مسئولان به پدیده خشونت خانوادگی جلب شده و سعی در کاهش آن , کمک رسانی و حمایت قربانیان دارند. با وجود این بررسیهای معدودی در این زمینه انجام شده , خانم شهلا اعزازی نتایج بررسی خود را در مورد زنانی که از شوهران خود کتک خورده بودند, اینطور بیان می کند: " خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود, خشونت بدنی و انواع دیگر آن بود, با وجود اینکه برای بسیاری از زنان این شرایط سالها وجود داشت, زنان نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند و شرایط زندگی خود را طبیعی در نظر می گرفتند و جر و بحث و اختلاف را جزء طبیعی زندگی زناشویی در نظر می گرفتند و در همه خانواده ها وجود دارد, اگر چه در مواردی که خشونت ها شدید بود و صدمات بدنی به آنها وارد کرده بود احساس ناراحتی می کردند, رفتارهای غیر قابل تحمل مردان را به نوعی توجیه می کردند و توجیه زنان به نوعی نشانگر ویژگیهای خاص در مردان بود که امکان تغییر آنها وجود ندارد. در واقع زنان از طریق جامعه پذیری در خانواده پدر سالار با شرایط خشن زندگی آشنا شده و در اطراف خود نیز شاهد همین نوع زندگی هستند و از طریق نگرشهای اجتماعی موجود نیز این باور تشدید می شود که مردان برتر از آنها هستند و پرخاشگری نیز سنتی است که در مردوان وجود دارد. زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان با تغییر رفتار خود در زندگی خانوادگی سایر شوهر را بر سر فرزندان و خود حفظ کنند, که این مسأله بعد عاطفی خانواده را بسیار تحت تأثیر قرار می دهد. این زنان در طول زندگی زناشویی خود تقریبا در اماکن عمومی کتک خورده بودند, به عبارت بهتر آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران, بلکه در خانه اقوام مرد, اقوام زن و سایر آشنایان و همچنین در خیابان , پارک و.. و دیگران در این زمینه هیچگونه دخالتی نکرده اند. خانم اعزازی معتقد است خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است که در اثر آن رابطه میان زن و مرد و کودکان رابطه ای تلقی می شود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد, تنها به محیط خانه ختم نمی شود, بلکه خصلت خصوصی بودن مهم تر از مکان رخ دادن آن است به طوریکه حتی اگر رفتارهای خانوادگی در مکان عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و به طور غیر مستقیم این رفتار غلط حمایت می شود. نکته دیگر اینکه زنان مورد بررسی هیچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن به شرایط دشوار زندگی خود نبودند, بلکه مراجعه آنان به مرکز مشاوره به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آنها را وادار به رفتار مناسب در زندگی کنند. چرا که زنان از تجسم آینده خود به عنوان زن مطلقه وحشت داشتند, همچنین از دلایل دیگر عدم تمایل به طلاق , جدا شدن فرزندان از مادر و مشکلات اقتصادی که بعد از طلاق برای آنها به وجود می آید می توان نام برد. براساس یافته‌های پژوهش ملی، که به سرپرستی دکتر قاضی طباطبایی استاد دانشکده علوم اجتماعی تهران در 28 استان صورت گرفته، در مجموع تمامی افراد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط 7/4 مورد از گونه‌های متفاوت (45 مورد) خشونت خانگی را تجربه کرده‌اند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی 1/7 است. معنای این آمار این است که هر زنی که در طول زندگی مشترک خود تاکنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونت‌ها را تجربه کرده است.
زنان ایران در میان انواع خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونت‌های روانی و کلا‌می قرار دارند. 7/52 درصد از کل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقا اعلا‌م کرده اند که از اول زندگی مشترک تاکنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکیک، دشنام، دادوفریاد، بهانه‌گیری‌های پی‌درپی و ... است، بوده‌اند. رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که 8/37 درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کرده‌اند که شامل سیلی‌زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و... است. متوسط میزان تجربه این نوع خشونت‌ها برای زنان درگیر در خشونت خانگی، برابر با 46/2 بار است. رتبه سوم با رقم 7/27 درصد متعلق به خشونت‌های <ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی> است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباط‌های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمن‌های اجتماعی است که 3/72 درصد از زنان اظهار کرده‌اند که از اول زندگی مشترک تاکنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبوده‌اند.
نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در 28 مرکز استان نشان می‌دهد که وقوع خشونت‌های جنسی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونت‌های دیگر، کمتر گزارش شده است.
یافته‌های تحقیق قاضی طباطبایی و همکارانش در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان می‌دهد که وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تأثیر دارد. زنان بی‌سواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس کمترین خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کرده‌اند.
یافته‌های همین تحقیق نشان می‌دهد که میزان تأثیر سن و همچنین شاغل و یا غیرشاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوت‌های قابل‌توجهی برخوردار است. زنان 55 تا 59 ساله بالا‌ترین و زنان 20 تا 24 ساله پایین‌ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشته‌اند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کرده‌اند.    جمع‌بندی  نظریه‌های جامعه‌شناسی بر رابطة متقابل جامعه ـ خانواده تأکید دارند . در صورت وجود ارزش‌ها و هنجارهای خشونت در جامعه و مجازبودن استفاده از خشونت در حل تعارض‌ها ، بازتاب این ساختار در خانواده نیز تجلی می‌یابد . از آن‌جا که از لحاظ اجتماعی و قانونی مردان در سلسله مراتب خانوادگی مقامی برتر از زنان و کودکان دارند ، درصورتی‌که تعارضی در خانواده به وجود آید ، برای حفظ مقام خود در سلسله مراتب و هم‌چنین نظارت بر جگونگی رفتار دیگران و وادارکردن آنان به رفتار مطابق میل خود دست به خشونت می‌زنند . فرزندان نیز نه تنها با روش‌های خشن آشنا می‌شوند ، بلکه با این هنجار رشد می‌کنند که استفاده از خشونت در مقابل افرادی که با آنان دارای روابط نزدیک و صمیمانه هستند مجاز است . آنها در جامعه و ارتباطات اجتماعی و خانوادگی خود از همین روش استفاده می‌کنند و بدین‌ترتیب هنجارهای خانوادگی و اجتماعی یکدیگر را تقویت می‌کنند و باعث پایداری و جاودانگی خشونت در جامعه می‌گردند . در جامعة ایران ، شرایط اجتماعی به گونه‌ای سامان گرفته است که از هر نوع حمایت و کمک‌رسانی به زنان دچار خشونت خانوادگی جلوگیری می‌کند زیرا برخی موقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی امکان به‌کارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی می‌دهد . این امکان ، هم از طریق قانون و هم از طریق نگرش‌های اجتماعی تقویت می‌شود . فردِ عالم خشونت خود را در انجام چنین رفتاری مخالف میل فرد مقتدر انجام داده است . هم‌چنین استفاده از خشونت ، به‌ویژه اگر شدت خشونت زیاد نباشد ، منعی به‌دنبال ندارد ، بلکه بیشتر به عنوان وسیله‌ای جهت تربیت افراد در نظر گرفته می‌شود .  یکی از ویژگی‌های خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی می‌شود زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقولة تربیت جای می‌گیرد . خشونت طبیعی است زیرا مردان دارای ویژگی‌های خاصی هستند و در مقابل مخالفت یا اعتراض دیگران به صورت طبیعی از رفتار خشن استفاده می‌کنند . خشونت خانوادگی در ایران آشکار است زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ می‌دهد بدون آن‌که دیگران در آن مداخله کنند . به همین دلیل سازمان‌های نظارتی ، نه نظارت خاصی بر این رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمایت‌های ویژه از قربانی خشونت خانوادگی مدنظر قرار می‌گیرد . مجموعة شرایط فوق باعث می‌شود که زنان مجبور به تحمل خشونت گردند و زندگی در چنین شرایطی را تحمل کنند .  خشونت خانوادگی پدیده‌ای است که مورد توجه قرار گرفته و امید است که بررسی‌ها و تحقیقات متعددی در این زمینه آغاز گردد . اما همان‌گونه که بررسی‌های غرب و نکات معدودی که در این طرح به آنها اشاره شد مطرح می‌کند ، ‌خشونت خانوادگی را نمی‌توان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد . تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزش‌ها و نگرش‌های خشونت در جامعه وجود داشته باشند و تحمل گردند ، تازمانی که دگرگونی‌های اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و هم‌چنین تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد ، امکان برخورد با این پدیده وجود ندارد . مجموعه‌ای از پیشنهادات در سطح فردی و اجتماعی و قانونی می‌توان ارائه داد که در آنها به ویژه مسؤولیت اصلی بر عهدة رسانه‌های جمعی ( تلویزیون ) ،‌ مدارس و افراد مسؤول در سازمان‌های مختلف است . می‌توان راه‌های مختلف برای مجازات مجرم و هم‌چنین حمایت از زنان را ارائه داد . این فهرست را می‌توان به صورت کامل ارائه داد ، اما باید توجه داشت که مقابله با خشونت احتیاج به زمان طولانی و مهم‌تر از آن صرف هزینه‌های فراوان دارد . بالاخص باید به این نکته توجه کرد تسری بخشی خشونت از طریق والدین به فرزندان می‌باشد . در این‌جا باید تصمیم گرفت که آیا جامعه تمایل به از میان بردن خشونت چه در سطح جامعه و چه در سطح فردی دارد یا خیر ، زیرا تنها پس از آن  که اهمیت و تأثیر منفی رابطة خشونتی برای جامعه ( مسؤولان ) مشخص شد ، می‌توان از طریق اقدامی همه جانبه و توأم با افزایش هزینه سعی در از میان بردن خشونت کرد . بدین طریق باید در جهت پیشگیری از خشونت در شکل اجتماعی و خانوادگی اقدام کرد ،‌ تا در سال‌های آینده مجبور به درمان مشکلات ناشی از خشونت نباشیم و این کار محتاج رویکردهای علمی می‌باشد . که امید است مطا لب فوق بتواند قدمی هر چند کوتاه ، در این راستا بردارد . صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعکس کننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند که بیشترین مخاطب را نیز دارند . این گونه رفتارها چنان روبه رشد است که گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و ... مواجه هستیم. خانواده امروزی با ویژگی شاخص محبت و صمیمیت و روابط عاطفی میان زن وشوهر و فرزندان در نظر گرفته می شود. این خانواده مطلوب می تواند که با کاهش تنش ها و فشارهای ناشی از جامعه و افراد را کمک کرده و امکان رشد و شکوفایی مطلوب برای اعضای خود را به وجود آورد. تصویر خانواده مطلوب در اثر بررسی های مربوط به خشونت مورد تردید قرار گرفته است. نتایج بررسیهایی که دارای سابقه ای در حدود سه دهه هستند, مشخص کرد که خشونت در بسیاری از خانواده ها نسبت به زنان و کودکان و بعضا سالخوردگان وجود دارد و برخلاف آنچه تا قبل گمان می رفت تنها تنها در میان خانواده هایی با مشکلات مادی و سطح سواد و فرهنگ پایین دیده نمی شود بلکه همچنین در میان خانواده هایی با ظاهر مطلوب نیز دیده می شود در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این که واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن کدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟ سابقه موضوع: از حدود سه دهه قبل پدیده خشونت خانوادگی در کشورهای غربی مورد توجه قرار گرفته و سر آغاز بررسیهای خشونت از چاپ مقاله ای به قلم هنری کمپ(1962) آغاز شد که بر اساس مشاهدات بالینی اواز کودکان که در خانواده کتک خورده و در بیمارستان بستری شده بودند, نوشته شد. او در این مقاله به توصیف و شرح سوختگی ها, شکستگیها و سایر جراحات پرداخت . این مقاله برای اولین بار بر وجود خشونت والدین تأکید کرد, به تدریج در دهه 70 میلادی افراد مختلفی سعی کردند این پدیده را توصیف کنند. این افراد در آغاز کسانی بودند که در محیط کاری خود با خشونت خانگی مواجه می شوند مانند مددکاران و مشاوران مدارس, پزشکان و پرستاران و افراد پلیس و جرم شناسان که سعی در شناخت و تبیین عوامل موثر در ظهور این پدیده را داشتند و بعد از آن جنبش های حقوقی زنان و کودکان نیز نگاه خود را متوجه این پدیده کردند و با انجام گردهمایی, راهپیمایی و سخنرانی ها سعی در جلب افکار عمومی ایجاد تغییراتی در قوانین به نفع قربانیان خشونت کردند. تأثیر مهم بررسیهای خشونت, تغییر نگرش جامعه نسبت به پدیده خشونت در خانواده بود. اگر در سال1976 تنها 10% از آمریکاییان این پدیده را در جامعه خود مهم تلقی می کردند, در سال 1982, 90% آنها به نگرش فوق رسیده بودند. کار بسیار مهمی که در زمینه بررسیهای خشونت انجام شده این بود که تنها بر وجود خشونت در خانواده که در بسیاری از روشهای تربیتی واذدین یا رفتار معمولی زن و شوهر نسبت به یکدیگر تلقی می شود, تأکید شد و جنبه های اعمال خشونت در درون خانواده مشخص گردید, بلکه حتی بر تأثیرات آشکار و پنهان اعمال خشونت در جامعه تأکید گردید و مشخص شد که چگونه رفتاری در محدوده کاملا " خصوصی" مانند خانواده دارای نتایج برای محدوده های "عمومی" است. در ایران تا چند سال پیش , با اینکه برخی موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس می یافت, اما به صورت معمول خشونت به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می شدو به مفهوم پدیده ای اجتماعی اصلا در نظر گرفته نمی شد. به تدریج این پدیده مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت. توجه به خشونت و سعی در مقابله با آن ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب می کند, بررسیهایی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبرو است. در ایران به علت نبود اطلاعات آماری, نامشخص بودن جمعیت, مشکل دستیابی به افراد و همچنین نبود بررسیهای دیگر این مشکلات شدیدترند و این امر ضرورت انجام بررسیها را تشدید می کند.   تعریف خشونت و انواع آن:   از آنجا که خشونت بدنی ساده ترین نوع خشونت هستند تا به امروز هم اکثر محققان در این زمینه کار می کنند. تعاریف اولیه ای که برای خشونت ارائه شدند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی است. گلز و استراوس دو پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانگی فعالیت کرده اند, خشونت را به عنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار و یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کرده اند. مگارژی محقق دیکر در زمینه خشونت معتقد است تعریف او انواع دیگر خشونت را نیز در بر می گیرد, او از خشونت به عنوان شکل افراطی پرخاشگرانه نام می برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می گردد. خانم شهلا اعزازی ؛جامعه شناس؛ خشونت را اینگونه تعریف می کنند: وقتی شخصی در درون خانواده مقتدر است و از این اقتدار ـ از هر نوعی که می خواهد باشد ـ بدنی، اجتماعی یا اقتصادی در جهت پیشبرد امیال خود، بدون توجه به تمایل دیگری استفاده می کند، این کارخشونت است. فکر می کنم که این تعریف بسیار گسترده است و انواع خشونت را دربرمی گیرد.   نظریات خشونت:  1-نظریه محرومیت: بروکویتر معتقد است اعمال منتهی به ایجاد محدودیت همچون محرکی برای بروز رفتارهای تهاجمی عمل می نماید و انگیزه افراد را برای توسل به خشونت و اقدام به تهاجم بالا می برد به عبارت دیگر اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد. در این نظریه افراد به واسطه نیروهای محرومیت ساز بیرونی برای توسل به خشونت و اقدام به هجوم تهییج می شوند. بنابراین چنانچه خشونت در جامعه کنترل شود به واسطه علت اصلی که همان محرومیت است فقط محل آن تغییر می کند و در مواردی که مجال بیشتری دارند(مثلا در خانواده) ظهور می یابد البته واضح است که بروز رفتارهای تهاجمی علاوه بر محرومیت نیاز به زمینه ها و پیش شرطهای دیگری نیز دارد در محرومیت را باید یکی از علل این پدیده دانست.   2- نظریه فراگیری اجتماعی: عنصر ثابت و مهم کلیه نظریه های جامعه شناختی احتمالا همان است که باندورا تحت عنوان فراگیری اجتماعی از آن نام می برد. باندورا ریشه رفتارهای خشن را در محیط تعلیمی افراد می یابد ولی معتقد است فراگیری معمولا تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق)  مشاهدات فردی صورت می گیرد و می تواند نتیجه تجارب شخصی فرد یا برگرفته از نتایج مرتب با رفتار سایر افراد باشد. برای تبدیل از مشاهده به رفتار لازم است تا آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود. آنگاه عناصر ثبت شده ذهنی در مرحله بعدی به رفتار مشهود تبدیل می شود. این فرایند با توجه به میزان مهارت و توانایی افراد تفاوت می کند. ابعاد تنبیهی و تشویقی رفتار در سطح خارجی و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی هستند که بر تعدیل ذهنیت به رفتار و عبور از ذهن به عین تأثیر می گذارند. با توجه به اینکه رفتار افراد در زندگی روزمره متأثر از الگوهای متفاوتی است. باندورا سه الگوی شخصی تأثیر گذار بر رفتار خشن را مورد توجه قرار داده است:خانواده و فرهنگهای فرعی(خرده فرهنگهای مورد قبول افراد مانند گروههای همسن و...) و فرهنگ(در قالب نهادهایی چون تلویزیون و فیلم) بنابراین تعلیم رفتارهای خشونت آمیز ممکن است از طریق القای الگوهای رفتاری در خانواده, در گروههایی که افراد عضو آن هستند یا از طریق رسانه ها صورت می گیرد. پژوهشهای اجتماعی تأکید کننده نظریه فراگیری اجتماعی هستند. مثلا فرزندان اعمال خشن را از والدین می گیرند در دو تحقیق پاترسون"تحلیل الگوی رفتاری پسران" و تحقیق ارن و همکاران "تحلیل الگوی رفتاری فرزندان" از مهمترین عوامل شکل گیری رفتار تهاجمی فرزندان عدم حمایت پدر و مادر از آنها است. والدین روحیه تهاجمی را به فرزندان خود آموخته و آن را تقویت می کنند, حال اگر این واقعیت با ضعف فنون مدیریتی والدین در خانه و کاربرد روشهایی چون تنبیه بدنی سخت همراه گردد, کودکان متوجه رفتارهای خشن و حتی اموری فراتر از آن می شوند. تجمع عناصر مختلفی چون کاربرد زیاد رفتارهای تند و عدم توجه به اصول تربیتی, رفتار ناشایست والدین در خانه به معنای پیدایش الگویی از تهاجم است که کودکان را به سوی خود جلب می کند. بنارباین قسمتی از خشونتهای بزرگسالان ریشه در دوران کودکی دارد, به این ترتیب خشونت خانوادگی به یک فرد ختم نمی یابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فرا گرفته  در خانواده آن را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرند, پدیده ای که درج از آن به عنوان" گردش خشونت" نام می برد. اروینسون نیز معتقد است که مشاهده رفتار پرخاشگرانه در محیط خانواده, نه تنها موجب تقلید آن می شود, بلکه انواع پرخاشگری جدید و بدیع خلق می کند.( از 18 مطالعه انجام شده در این زمینه, 16 مطالعه نشان دهنده این است که مشاهده خشونت موجب افزایش پرخاشگری است.) البته در پژوهشهای اخیر که نسبت به شناخت هر چه بیشتر خشونت و تهاجم صورت گرفته نظریه فراگیری اجتماعی تا حدی متحول شده مثلا در نظریه باندورا یک ارتباط سه گانه برای شناخت خشونت طراحی و پیشنهاد شده, این مدل مشتمل بر رفتارها, محیط, باورها و تمام چیزهای مورد علاقه شخص است و هر دو فرایند زیست شناختی و محیطی برای تحلیل خشونت و تهاجم مورد توجه قرار می گیرد, به عبارت دیگر نظریه فراگیری اجتماعی با استفاده از عاومل دیگر تقویت شده است. تئوریهایی که بیشتر بر ارائه تنبیه های درونی برای تهاجم و خشونت استوارند در نهایت الگویی عملی(تک خطی) برای تحلیل طراحی می کنند که مطابق آن اصول و گرایشهای فردی بر رفتار شخص تأثیر می گذارند. از این منظر, گرایشهای نهادینه شده کودکان در مراحل بدوی زندگی آنان نمود می یابد در حالی که نظریه های جدید همچون پاترسون قایل به وجود روابط پاندولی بین فرد و محیط هستند. توجه به برداشتهای هر فرد از توانایی و دانش خود و تأثیر این برداشت بر رفتار خود از نکاتی هستند که معمولا در تحلیل خشونت نادیده انگاشته می شوند. به همین علت باندورا معتقد است رفتار فرد نباید بسان یک متغیر ناب و خالص در نظر گرفت, بلکه همیشه باید متوجه روابط ظریف بین فرد و محیط بود. استراوس معتقداست نظریه فراگیری اجتماعی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارد. این نظریه در پژوهشی که توسط کارتر و دیگران(1989) انجام شده نیز تأیید می گردد. کارتر معتقد است مسأله مهم در مقابل تحلیل خشونت توجه به نزدیکی یا دوری تلقی افراد و تلقی جامعه از خشونت و روحیه تهاجمی نیز بسیار حائز اهمیت است. چنانچه این دو تلقی شبیه به هم و مثبت باشد بدیهی است که افراد تأیید و انگیزه بیشتری برای تهاجم و خشونت می یابند.   3- خشونت بمثابه امری فطری اریک فروم معتقد است که انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است که اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می کند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلکه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یک  به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف کرده اند . براساس این تعاریف؛ یکی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفکر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یکی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست. 4- خشونت بمثابه امری آموختنی ژان ژاک روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می کند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند همچنانکه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود. بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند که انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار کند و یا سبب تشدید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.
نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در کتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می کند که در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود که افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می کرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست که در ادیان الهی نسبت به آن تأکید بسیار شده است. نتیجه اینکه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است که شخص هنگامی از روشهای خشونت گرایانه استفاده می کند که نتوانسته باشد دیگران را تحمل کند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نکنند. www.migna.ir نوربرت الیاس معتقد است که خشونت پدیده ای است که در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی که عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شکل گیری فرهنگ دموکراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد که محو خشونت ممکن نیست مگر آنکه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و کلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.    عوامل مؤثر بر بروز خشونت: 1-  زمینه خانوادگی: که خشمهای کنترل نشده ناشی از عوامل ارثی, ناراحتی های عاطفی, نداشتن الگوهای مناسب و یا ترکیبی از همه اینهاست. 2-عوامل روانپزشکی و روانشناختی: یورگمن روانکاو سوئدی در توضیح علت اعمال خشونت در تمامی خانواده ها بر نقش عوامل فردی تأکید می کند؛ او نشان می دهد در خانواده هایی که اعضای آن خود در معرض خشونت قرار گرفته اند, احتمال بروز خشونت و یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر است. همچنین در میان شخصیتهای پرخاشگر و خود شیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است. پرایس, معتقد است که سبک پرخاشگری کاملا متناسب با نوع شخصیت افراد است, حال آنکه گروهی دیگر مانند گیلبرت(1989) استدلال می کنند که سبک پرخاشگری به نوع شخصیت خاصی بستگی ندارد, بلکه توصیفی عام است که در بین انواع شخصیتها از جمله شخصیت خود شیفته و شخصیت خود اجتماعی یافت می گردد, تمرکز کلیدی بر تجربه حیات به عنوان منازعه ای رقابت آمیز, بدگمانی نسبت به دیگران, ناچیز شمردن نیازهای دیگران و آمادگی برای پرخاشگری یا تهدید در موقعیت منازعه از جمله باورها و خصوصیاتی استو عدم مقابله با آن می کند. خجالت نیز از جمله موضوعاتی که آسیب پذیری از حیث آن از همان ابتدای زندگی آغاز شده و در سراسر دوره زندگی به صورت فعال عمل می کند. خجالت نه تنها به عنوان عامل محرکه خشونت بلکه به مثابه عامل اصلی بروز بسیاری از اشکال دیگر رفتار مطرح می باشند خجالت ارتباط نزدیکی با موضوع رتبه و مقام تجربه و ترس از ناتوانی دارد. خشونت در موقعیتهای ناشی از خجالت در صورتیکه فرد کارآیی آن را احساس کند( یعنی می تواند برنده شود) و همدلی برای قربانی مانع او نگردد, می تواند توسط وی صورت گیرد. برخی درمان کنندگان منشاء بسیاری از کشمکشها در ازدواجهای ناسازگار را خجالت می دانند. حسادت از ناحیه مرد اگر احساس کمیاب و زودگذر نباشد, شرایط خطر زایی را برای زن ایجاد می کند. مردی که عزت نفس کمی دارد, سایر مردها را دزد و راهزن می بیند و به همین دلیل ممکن است در مقان آزار و مجازات کسی برآید که برای او ارزش قایل است. مسلما بسیاری از این عوامل حالت ناخودآگاه دارند و رفتار ناشی از آن بسیار غیر منطقی است. 3- عوامل اجتماعی: صرفنظر از خصوصیات فردی, شرایط اجتماعی افراد نیز در کاهش یا افزایش خشونت مؤثر است, برای مثال فشارهای روانی و تنشهای حاصل از آن یا بحرانهای اقتصادی – اجتماعی خطر بروز خشونت را افزایش می دهد.   4- مذهب: عامل مهمی که در خشونت نقش داردجنسیت است. زنان به دلایل مختلف در بسیاری از جوامع در جایگاههای پایین قرار دارند و هنگامی که در چنین نقشهایی قرار می گیرند, احتمال وقوع اشکالی از خشونت علیه آنها بیشتر شده و نسبت به بی عدالتی در مورد آنها توجهی وجود نخواهد داشت  مسأله اینست که زنان به دلیل زن بودنشان بسیار زودتر از مردان دچار آسیب شده و از روابط اجتماعی طرد می شوند که از عوامل مؤثر در این زمینه استدلالهایی منسوب به مذهب است. در کتاب تورات, زن در نگاه توراتی جنس دوم است داستان " آدم و حوا " در بردارنده موضوعاتی , حس تقدم در این گیتی با مرد بوده, عامل وسوسه زن است, زن پدیده ای است که از مرد (آدم) گرفته شده , در انجیل مسیحیت همانطور راه نجات آدم از زندان دنیا مستلزم آن است که آدم از زن پرهیز کند. همینطور قرآن, نیز مفسران, استدلالات متفاوتی از نگاه قرآن نسبت به زن ارائه شده است, مثلا در آیه 34 سوره نساء آمده است: "اگر از نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از جایگاه آنها دوری کنید باز مطیع نشدند, آنان را تنبیه کنید چناچه اطاعت کردند دیگر حق ستمی ندارید..." برخلاف آنچه که اکثر مفسران معتقدند که این آیه لزوم تنبیه زن ناشزه را از جانب شوهرش توجیه می کند, جناب دکتر محقق میر داماد, استدلال می کنند که مقصود این نیست که شوهر مستقیم و بلا واسطه مبادرت به زدن و تنبیه بدن خانم بکند , بلکه این آیه در مقام مخاطب حاکم شرع است. همانطور که در آیه " السارق و السارقه ناقطعو ایدیهما" شخص مال باخته خودش قاضی کار خویش شود و دست دزد راقطع کند" بلکه باید به حاکم رجوع نموده و از او صلاح کار را بخواهد و این حاکم است که با توجه به مقتضیات فرد خطاکار را مجازات می کند, بر همین مبنا مرد هم باید در صورت نشوز زن خودش مبادرت به تنبیه زن نکرده بلکه باید به حاکم و قاضی مراجعه کند و صلاح کار را از وی جویا شود. 5- اقتصاد و ساختارهای اقتصادی: این امر به طرق مختلف به اعمال خشونت منجر می شود. در بررسیهای گذشته محققان به این نتیجه رسیدند که مشکلات اشتغال و مسایل مالی به ایجاد خشونت در خانواده کمک می کند. انتظارات زنان و مردان از اشتغال نقش شوهر به عنوان یک تأمین کننده, اهمیت موفقیتهای شغلی و رضایت خاطر از درآمد خانواده می تواند بر بروز خشونت در روابط میان زن و شوهر تأثیر تعیین کننده داشته باشد که به تبع آن زنان و فرزندان آنها تحت تأثیر قرار می گیرند. در بسیاری از موانع نیز انتظارات خانواده با سطح درآمد خانواده همخوانی ندارد در فاصله سالهای 1970-75 به دلیل وجود بحرانهای شغلی در اقتصاد منازعات خانوادگی به مقدار زیاد بالا گرفت, به طور کلی با افزایش بیکاری میزان خشونت میان زن و شوهر افزایش می یابد . مردان بیکار در مقایسه با مردانی که کار پاره وقت دارند در مقایسه با مردان شاغل خشونت بیشتری در خاناوده اعمال می کنند, مردانی که نمی توانند شغلی به دست آورند, ممکن است به تلافی سرخوردگی و ناکامی انسان در جامعه, بر تربیتشان نسبت به اعضای خانواده ثابت کنند. اگر زن و شوهر نقش تقسیم کار سنتی را پذیرفته باشند, اگر شوهر نان آور خانواده و زن مسئول امور خانه باشد, اشتغال زن ممکن است نقش مردان را به مخاطره بیندازد از سوی دیگر زنان که مسئولیت سنتی در قبال موفقیت ازدواجشان را پذیرا شده اند,  وقتی ازدواجشان به خشونت می کشد به احتمال زیاد احساس گناه می کنند. با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یک نقطه مشترک را مشاهده کرد. عامل اقتصادی که در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین که برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت کار می کنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و کارشناسان مسائل اجتماعی بیکاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی کشور عنوان می کنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.    6-    آداب و رسوم  و سنتها: عملکرد سنتی بازتابی است از ارزشها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمسیون حقوق بشر اعمال منسوب از جهات مختلف, مانند اعمالی که مربوط به نابرابریهای قدرتی عمیقا ریشه دار در جامعه می شوند. اغلب ارتکاب خشونت بر زنان و کودکان را تشکیل می دهند. پیروی کورکورانه از این اعمال و عدم پیگیری قوی در مورد علت وجود چنین عملکردهایی کمبود اطلاعات و آموزش در نواحی بسیاری که چنین عملکردهایی در آنها حکمفرماست و همچنین عدم برخورد حکومت با این اعمال رایج و سنتی همگی اعمالی هستند که در تداوم و بقای عملکردهای سنتی که امروزه سلامتی زنان و کودکان را در آفریقا و آسیا به خطر می اندازد, مؤثر می باشند. باید تأکید کرد که همه آداب و رسومها و سنتها در جهت عدم حفظ حقوق زنان نیستند و اعمالی خاص در حقیقت حقوق و شخصیت زنان را ارتقا می بخشد و از آنها دفاع می کند. با این وجود نمی توان آن دسته از اعمال را که شکلهای مشخصی از اعمال خشونت را تشکیل می دهد بر پایه زمینه های سنتی و فرهنگی توجیه کرد. تهیه جهیزیه که خانواده عروس موظف به پرداخت آن هستند. در هند به طور متوسط روزانه 5 زن به علت درگیریهای مرتبط با جهیزیه توسط شوهر یا خانواده شوهر سوزانده می شود و البته بسیاری موارد هرگز گزارش نمی شود.   7-  رسانه های گروهی: نیز با نشان دادن خشونت, از عوامل تقویت کننده خشونت هستند. از آ نجایی که تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است که خانواده ها نکته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب کنند که عاری از خشونت باشد.  www.migna.ir - برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه کودکان مثل پازل، بازیهای فکری، مداد شمعی، مداد رنگی، کاغذ، کتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند که در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای کامپیوتری،  برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی کرده و کودکان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق کنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری که در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی که به قتل می رساند امتیاز کسب می کند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.  8-مشکلات نقشها: افراد خانواده تحت تأثیر عواملی چون تحصیلات, گسترش ارتباطات, رسانه های گروهی و... انتظار آنها را از نقش یکدیگر متحول ساخته است. هر گاه در این مجموعه به هم پیوسته نقش های اجتماعی(خانواده) طرفین نتوانند انتظارات همدیگر را برآورده سازند ناسازگاری پدید می آید و شدت و وسعت این ناسازگاری به تعداد انتظارات و میزان درونی بودن آنها بستگی دارد. افراد در مواجهه با ناسازگاری چند استراتژی در پیش رو دارند, عده ای به سرکوب انتظارات خود پرداخته و از ارضای آنها چشم می پوشند. عده ای دیگر با توسل به شیوه های مختلف در مورد برآورده ساختن انتظارات خود بر می آیند. در این میان گروهی با استفاده از شیوه های اقناعی تا حدودی از انتظارات خود کاسته و به نوعی با یکدیگر به تفاهم دست می یابند, عده ایدیگر با استفاده از شیوه هایی که غالبا صیغه آمرانه دارنددیگری را مجبور به برآوردده ساختن انتظارات خود می نمایند. جلوه های این نوع اخیر مواجهه بیشتر خود را در غالب خشونت می نمایاند. انواع خشونت: 1- خشونت علیه زنان
یکی از بارزترین خشونتها در جامعه امروزی، خشونت علیه زنان است به طوری که یافته های مطالعاتی حاکی از آن است که در ایران نیز مانند سایر جوامع جهان خشونت علیه زنان مشکل آفرین شده است. زنانی که در معرض خشونت قرار می گیرند انواع شکلهای سوء رفتار را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحمل می کنند.
بارداری، تحصیلات عالیه و دسترسی به منابع مالی و استقلال اقتصادی و کسب درآمد، زنان را در مقابل سوء رفتار و خشونت حفاظت نمی کند. حتی در مواردی، زنان تحصیل کرده و دارای استقلال اقتصادی بهای بیشتری بابت خشونت می پردازند که از نظرها پنهان است. با وجود این یافته های مطالعاتی، هنوز تعریف مانع و جامعی از خشونت علیه زنان به دست نیامده است. آیا خشونت در کتک خوردن خلاصه می شود؟ و یا زن آزاری از موارد شناخته شده خشونت در خانواده محسوب می شود. پزشکی قانونی از جمله مراجع مهمی است که روزانه با شکایت زنانی که از ایراد ضرب و جرح توسط شوهرانشان شاکی هستند مواجه می باشد. در شرح حالی که پزشکان قانونی در بدو معاینه از قربانیان زن آزاری می گیرند این نتیجه به دست آمده است که مردهای همسر آزار غالباً  افرادی با شخصیت پرخاشگر هستند در حالی که تعدادی از آنها به هنگام ابتلا به بیماری روانی معمولاً  از نوع افسردگی اقدام به کتک زدن همسر خود می کنند و سایر خصوصیات چنین مردانی عبارت است از حسادت بیمارگونه و افراط در میگساری ،همچنین این افراد در کودکی، خشونت های خانوادگی را تجربه کرده اند.
2- خشونت علیه کودکان
خشونت متقابل والدین نسبت به یکدیگر گاهی اوقات به رفتار با فرزندان نیز تعمیم داده می شود و آنها قربانی روابط خشونت  و فضای خشونت آمیز در محیط خانواده می شوند. به هر حال خشونت، خشونت می آفریند و در یک رابطه متقابل، ابعاد و اشکال پیچیده تری می یابد. کودکانی که در چنین محیط خانوادگی رشد می کنند و شخصیتشان شکل می گیرد، خشونت را می  آموزند. آنها یاد می گیرند که هر گاه با رفتار و گفتار کسی مخالف باشند، او را مورد تهدید قرار دهند، یا او را به زور وادار به انجام عملی کنند و یا حتی با او برخوردی فیزیکی صورت دهند. ناراحتی و نارضایتی از دیگری معمولاً  با این نمادها ابراز می شود. کودکی که رفتار خشونت آمیز را در چنین خانواده ای که مدارا و تحمل دیگری در آن معنایی ندارد، می آموزد و در مراحل بعدی زندگی خود آن را به کوچه می کشاند. خشونت در نظام ذهنی و شخصیتی او تبدیل به امری مشروع می شود. او می آموزد که هرگاه حق را به جانب او ندهند، به دیگران پرخاش و حمله کند و اگر نظر او را نپذیرند حتی دیگران را مورد ضرب و شتم قرار دهد. در دومین مرحله، کودک وارد مدرسه می شود. در این محیط، اشکال دیگری از خشونت را مشاهده و تجربه می کند که انجام ندادن تکالیف منجر به تنبیه او می شود و شخصیت او در هنگام تنبیه آسیب می بیند و در یک رابطه متقابل مترصد فرصت می ماند تا خشونتی را که نسبت به او روا داشته شده را علیه دیگری به کار گیرد.
3- خشونت در تقسیم بندی اجتماعی
هر گاه در جامعه یک گروه از گروه دیگر متمایز و تفکیک شود فاصله اجتماعی رخ می دهد و این امر عواقب دیگری با خود به همراه می آورد. افرادی که خود را در گروه خودی قرار می دهند اعمال خشونت را در مورد گروه بیرونی امری مشروع و طبیعی تلقی می نمایند و نسبت به سایرین، خود را محق می دانند همانند تماشاگران تیم فوتبال که هر کدام گروه خود را خودی و گروه دیگری را بیرونی می خوانند. عواقب چنین تقسیم بندی را بارها بین تماشاگران شاهد بوده ایم. برخوردهای خشونت آمیز حتی در بیرون از زمین فوتبال، خرد کردن شیشه اتومبیل ها، پاره کردن روکش صندلی ها به طوری که درگیری دو گروه فوتبال، کشته نیز بر جای نهاده است.
به طور کلی در جوامع توسعه نیافته از لحاظ سیاسی این معضل خود را بیشتر نشان می دهد. در جوامعی که فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموکراتیک وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت کمتر روا می شود و نارضایتی گروه مقابل نیز از طریق رفتار خشونت آمیز ابراز می گردد. خشونت جنسیتی: هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که لزوما یا محتملا منجر به آسیب یا رنج جسمانی, جنسی یا روانی  شود, تهدید به ایجاد محرومیت و محدود ساختن آزادی فرد در میان اجتماعی و در قلمرو زندگی خصوصی . خشونت روانی: رفتار خشونت آمیزی که شرافت و آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دار می کند, این رفتار به صورت انتقاد ناروا, تحقیر, فحاشی, تمسخر, توهین, تهدیدهای مداوم به طلاق یا ازدواج مجدد کردن اعمال می شود. خشونت اقتصادی: در بسیاری از نقاط جهان, زنان نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند بی آنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و کاملا وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند, ادامه زندگی زنان جدا به مخاطره می افتد, خصوصا وقتی مردان اولویت هایی دیگر در خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قائل هستند.تعریف دیگری که از این نوع خشونت می شود عبارت است: هر نوع مضیقه مالی دائم قرار دادن قربانی. خشونت جنسی: هر گونه رفتار غیر اجتماعی که در محیط زندگی خصوصی, زناشویی و خانوادگی به صورت الزام به تمکین از شوهر, رابطه محارم با یکدیگر در حلقه خویشاوندی علیه زن صورت می گیرد. خشونت اجتماعی: ممانعت از برقراری روابط اجتماعی و انزوای اجتماعی. در مورد کودکان : کلیه پدران و مادران که با کودک خود رفتار خشونت آمیز دارند و آنها را تنبیه می کنند در کودکی از طرف والدین خود به شدت تنبیه می شدند. پدر و مادر هر دو عامل خشونت هستند اما هر یک نوع خاصی از خشونت را به کار می برند. علت رفتار خشونت آمیز هریک با فرزندان نیز متفاوت است. پدر معمولا برای نظارت رفتار کودک , اورا تنبیه می کند اما مادر به دلیل خواستها و تقاضاهای زیاد کودک خشونت می ورزد. خشونت نسبت به کودکان به دو صورت فیزیکی و روانی صورت می گیرد. خشونت روانی نسبت به کودکان عبارت است ازتهدید به دوست نداشتن کودک, مورد پسند نبودن, دشنام دادن, تمسخر و استهزاء کودک در جمع, منع رابطه با دیگری( والدین طلاق گرفته), بی توجهی نسبت به نیازهای جسمانی و اجتماعی و روانی کودک.     خشونت خانوادگی در ایران:  در سالهای اخیر توجه مسئولان به پدیده خشونت خانوادگی جلب شده و سعی در کاهش آن , کمک رسانی و حمایت قربانیان دارند. با وجود این بررسیهای معدودی در این زمینه انجام شده , خانم شهلا اعزازی نتایج بررسی خود را در مورد زنانی که از شوهران خود کتک خورده بودند, اینطور بیان می کند: " خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود, خشونت بدنی و انواع دیگر آن بود, با وجود اینکه برای بسیاری از زنان این شرایط سالها وجود داشت, زنان نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند و شرایط زندگی خود را طبیعی در نظر می گرفتند و جر و بحث و اختلاف را جزء طبیعی زندگی زناشویی در نظر می گرفتند و در همه خانواده ها وجود دارد, اگر چه در مواردی که خشونت ها شدید بود و صدمات بدنی به آنها وارد کرده بود احساس ناراحتی می کردند, رفتارهای غیر قابل تحمل مردان را به نوعی توجیه می کردند و توجیه زنان به نوعی نشانگر ویژگیهای خاص در مردان بود که امکان تغییر آنها وجود ندارد. در واقع زنان از طریق جامعه پذیری در خانواده پدر سالار با شرایط خشن زندگی آشنا شده و در اطراف خود نیز شاهد همین نوع زندگی هستند و از طریق نگرشهای اجتماعی موجود نیز این باور تشدید می شود که مردان برتر از آنها هستند و پرخاشگری نیز سنتی است که در مردوان وجود دارد. زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان با تغییر رفتار خود در زندگی خانوادگی سایر شوهر را بر سر فرزندان و خود حفظ کنند, که این مسأله بعد عاطفی خانواده را بسیار تحت تأثیر قرار می دهد. این زنان در طول زندگی زناشویی خود تقریبا در اماکن عمومی کتک خورده بودند, به عبارت بهتر آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران, بلکه در خانه اقوام مرد, اقوام زن و سایر آشنایان و همچنین در خیابان , پارک و.. و دیگران در این زمینه هیچگونه دخالتی نکرده اند. خانم اعزازی معتقد است خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است که در اثر آن رابطه میان زن و مرد و کودکان رابطه ای تلقی می شود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد, تنها به محیط خانه ختم نمی شود, بلکه خصلت خصوصی بودن مهم تر از مکان رخ دادن آن است به طوریکه حتی اگر رفتارهای خانوادگی در مکان عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و به طور غیر مستقیم این رفتار غلط حمایت می شود. نکته دیگر اینکه زنان مورد بررسی هیچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن به شرایط دشوار زندگی خود نبودند, بلکه مراجعه آنان به مرکز مشاوره به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آنها را وادار به رفتار مناسب در زندگی کنند. چرا که زنان از تجسم آینده خود به عنوان زن مطلقه وحشت داشتند, همچنین از دلایل دیگر عدم تمایل به طلاق , جدا شدن فرزندان از مادر و مشکلات اقتصادی که بعد از طلاق برای آنها به وجود می آید می توان نام برد. براساس یافته‌های پژوهش ملی، که به سرپرستی دکتر قاضی طباطبایی استاد دانشکده علوم اجتماعی تهران در 28 استان صورت گرفته، در مجموع تمامی افراد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط 7/4 مورد از گونه‌های متفاوت (45 مورد) خشونت خانگی را تجربه کرده‌اند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی 1/7 است. معنای این آمار این است که هر زنی که در طول زندگی مشترک خود تاکنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونت‌ها را تجربه کرده است.
زنان ایران در میان انواع خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونت‌های روانی و کلا‌می قرار دارند. 7/52 درصد از کل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقا اعلا‌م کرده اند که از اول زندگی مشترک تاکنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکیک، دشنام، دادوفریاد، بهانه‌گیری‌های پی‌درپی و ... است، بوده‌اند. رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که 8/37 درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کرده‌اند که شامل سیلی‌زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و... است. متوسط میزان تجربه این نوع خشونت‌ها برای زنان درگیر در خشونت خانگی، برابر با 46/2 بار است. رتبه سوم با رقم 7/27 درصد متعلق به خشونت‌های <ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی> است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباط‌های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمن‌های اجتماعی است که 3/72 درصد از زنان اظهار کرده‌اند که از اول زندگی مشترک تاکنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبوده‌اند.
نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در 28 مرکز استان نشان می‌دهد که وقوع خشونت‌های جنسی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونت‌های دیگر، کمتر گزارش شده است.
یافته‌های تحقیق قاضی طباطبایی و همکارانش در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان می‌دهد که وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تأثیر دارد. زنان بی‌سواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس کمترین خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کرده‌اند.
یافته‌های همین تحقیق نشان می‌دهد که میزان تأثیر سن و همچنین شاغل و یا غیرشاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوت‌های قابل‌توجهی برخوردار است. زنان 55 تا 59 ساله بالا‌ترین و زنان 20 تا 24 ساله پایین‌ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشته‌اند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کرده‌اند.    جمع‌بندی  نظریه‌های جامعه‌شناسی بر رابطة متقابل جامعه ـ خانواده تأکید دارند . در صورت وجود ارزش‌ها و هنجارهای خشونت در جامعه و مجازبودن استفاده از خشونت در حل تعارض‌ها ، بازتاب این ساختار در خانواده نیز تجلی می‌یابد . از آن‌جا که از لحاظ اجتماعی و قانونی مردان در سلسله مراتب خانوادگی مقامی برتر از زنان و کودکان دارند ، درصورتی‌که تعارضی در خانواده به وجود آید ، برای حفظ مقام خود در سلسله مراتب و هم‌چنین نظارت بر جگونگی رفتار دیگران و وادارکردن آنان به رفتار مطابق میل خود دست به خشونت می‌زنند . فرزندان نیز نه تنها با روش‌های خشن آشنا می‌شوند ، بلکه با این هنجار رشد می‌کنند که استفاده از خشونت در مقابل افرادی که با آنان دارای روابط نزدیک و صمیمانه هستند مجاز است . آنها در جامعه و ارتباطات اجتماعی و خانوادگی خود از همین روش استفاده می‌کنند و بدین‌ترتیب هنجارهای خانوادگی و اجتماعی یکدیگر را تقویت می‌کنند و باعث پایداری و جاودانگی خشونت در جامعه می‌گردند . در جامعة ایران ، شرایط اجتماعی به گونه‌ای سامان گرفته است که از هر نوع حمایت و کمک‌رسانی به زنان دچار خشونت خانوادگی جلوگیری می‌کند زیرا برخی موقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی امکان به‌کارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی می‌دهد . این امکان ، هم از طریق قانون و هم از طریق نگرش‌های اجتماعی تقویت می‌شود . فردِ عالم خشونت خود را در انجام چنین رفتاری مخالف میل فرد مقتدر انجام داده است . هم‌چنین استفاده از خشونت ، به‌ویژه اگر شدت خشونت زیاد نباشد ، منعی به‌دنبال ندارد ، بلکه بیشتر به عنوان وسیله‌ای جهت تربیت افراد در نظر گرفته می‌شود .  یکی از ویژگی‌های خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی می‌شود زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقولة تربیت جای می‌گیرد . خشونت طبیعی است زیرا مردان دارای ویژگی‌های خاصی هستند و در مقابل مخالفت یا اعتراض دیگران به صورت طبیعی از رفتار خشن استفاده می‌کنند . خشونت خانوادگی در ایران آشکار است زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ می‌دهد بدون آن‌که دیگران در آن مداخله کنند . به همین دلیل سازمان‌های نظارتی ، نه نظارت خاصی بر این رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمایت‌های ویژه از قربانی خشونت خانوادگی مدنظر قرار می‌گیرد . مجموعة شرایط فوق باعث می‌شود که زنان مجبور به تحمل خشونت گردند و زندگی در چنین شرایطی را تحمل کنند .  خشونت خانوادگی پدیده‌ای است که مورد توجه قرار گرفته و امید است که بررسی‌ها و تحقیقات متعددی در این زمینه آغاز گردد . اما همان‌گونه که بررسی‌های غرب و نکات معدودی که در این طرح به آنها اشاره شد مطرح می‌کند ، ‌خشونت خانوادگی را نمی‌توان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد . تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزش‌ها و نگرش‌های خشونت در جامعه وجود داشته باشند و تحمل گردند ، تازمانی که دگرگونی‌های اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و هم‌چنین تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد ، امکان برخورد با این پدیده وجود ندارد . مجموعه‌ای از پیشنهادات در سطح فردی و اجتماعی و قانونی می‌توان ارائه داد که در آنها به ویژه مسؤولیت اصلی بر عهدة رسانه‌های جمعی ( تلویزیون ) ،‌ مدارس و افراد مسؤول در سازمان‌های مختلف است . می‌توان راه‌های مختلف برای مجازات مجرم و هم‌چنین حمایت از زنان را ارائه داد . این فهرست را می‌توان به صورت کامل ارائه داد ، اما باید توجه داشت که مقابله با خشونت احتیاج به زمان طولانی و مهم‌تر از آن صرف هزینه‌های فراوان دارد . بالاخص باید به این نکته توجه کرد تسری بخشی خشونت از طریق والدین به فرزندان می‌باشد . در این‌جا باید تصمیم گرفت که آیا جامعه تمایل به از میان بردن خشونت چه در سطح جامعه و چه در سطح فردی دارد یا خیر ، زیرا تنها پس از آن  که اهمیت و تأثیر منفی رابطة خشونتی برای جامعه ( مسؤولان ) مشخص شد ، می‌توان از طریق اقدامی همه جانبه و توأم با افزایش هزینه سعی در از میان بردن خشونت کرد . بدین طریق باید در جهت پیشگیری از خشونت در شکل اجتماعی و خانوادگی اقدام کرد ،‌ تا در سال‌های آینده مجبور به درمان مشکلات ناشی از خشونت نباشیم و این کار محتاج رویکردهای علمی می‌باشد . که امید است مطا لب فوق بتواند قدمی هر چند کوتاه ، در این راستا بردارد .
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۷
سجاد محمدی

خشونت خانوادگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی